«مدارا و عفو» از مهمترین عناصر استوارسازی ارتباطات میانفردی، آرامش فردی و فضیلتهای اخلاقی است. با این حال، ضرورت مرزبندی و بازشناسی حوزة این فضیلت اخلاقی، از محدودة سازش و مجاملهکاری و تساهل و تسامح ناروا بسیار ضروری است.
این نوشتار، با نگاهی به مفهوم مدارا و عفو، محدودة شدّت عمل و قاطعیت و همچنین حوزة هر یک را بازشناسانده و موارد آنها را برشمرده است. آنگاه ضمن تبیین ارزش و جایگاه مدارا و عفو، آثار مثبت آنها را در عرصههای مختلف زندگی بررسیده و راهبردهای دستیابی به شخصیت مدارا و عفو و راههای کنترل خشم را ارائه کرده است.
مدارا، عفو، خشم، قرآن، حدیث.
در اندیشة اسلامی، رابطة خداوند با موجودات بر اساس رحمت[1] و محبّت و بر بنیان ربوبیت[2] استوار گشته و ارتباط افراد جامعه با همدیگر بر پیوند ناگسستنی «اخوّت»[3] بنا نهاده شده است؛ پیوندی که تقویت و تحکیم آن، با گسترش و نهادینه شدن فرهنگ «مدارا و گذشت» که میوة شیرین آن، صلح، صمیمیت و وحدت است، رابطة مستقیمی دارد. با وجود این، ضرورت مرزبندی و بازشناسی حوزة مدارا و گذشت، از محدودة سازش و مجاملهکاری و همچنین تساهل و تسامح ناروا، بر کسی پوشیده نیست؛ چه اینکه «نرمش و بخشش» با تمام امتیازات و محاسنش، گاه نامطلوب و حتی زیانآور است. از سوی دیگر، دستیابی به فضیلت مدارا و گذشت، به تحقّق زمینههای عقیدتی، اخلاقی و روانی در فرد و جامعه و نیز بهکارگیری راهکارهای مناسب منوط است که در این میان، توجّه به آثار مثبت فردی و اجتماعی، در کنار آثار معنوی مدارا و گذشت، از مؤثرترین عوامل در این باره است.
ابتدا لازم است به مفهومشناسی واژگان مدارا و عفو، و نیز واژة «رفق» که هممعنای آن دو به شمار میرود، بپردازیم و پیوند مفهوم مورد نظر از آنها را با معنای اصلیشان روشن سازیم.
مدارا از مادة «دَری» یا «درأ» اشتقاق یافته است. «دَری» به معنای آگاهی و شناختی است که از راه مقدماتی پنهان و غیرمعمول به دست میآید؛[4] از این رو، دربارة صید آهو از راه حیله و مقدمات غیرمعمول گفته میشود: «دریْتُ الظبیَ».[5] «درأ» نیز در اصل به معنای «دفع کردن» است.[1] بر اساس این، واژة «مدارا» که به معنای «ملاطفت و برخورد نرم» است،[2] اگر از مادة «دری» باشد با معنای اصلی آن در «دریْتُ الظبیَ» تناسب دارد، گویی آدمی با تحمّل طرف مخالف و برخورد ملایم با او، وی را در کمند محبّت خویش گرفتار میسازد؛ و اگر از «درأ» مشتق باشد به این مناسبت است که آدمی با برخورد ملایم خویش، بدی او را دفع میکند.[3] بنابراین، در مدارا، مفهوم «پرهیز و احتیاط» نهفته است؛ از این رو، کاربرد بیشتر آن دربارة مخالفان و دشمنان است، بر خلاف «رفق» که غالباً دربارة موافقان و دوستان و بیشتر از آن، دربارة غیرمخالفان کاربرد دارد.[4]
عفو در اصل به معنای «صرف نظر کردن و رها کردن» است؛ از این رو، برای بیان صرف نظر کردن از عقوبت گناه، «عفا عنه» به کار میرود.[5] در مورد پشم و موی حیوان که بیتوجّهی و عدم پیرایش آن، افزایش آن را موجب شده، عفو معنای «تکثّر» میدهد؛ بدینمناسبت، در معنای «نموّ و افزایش» نیز به کار رفته است و در عبارت قرآنی ?حتّی عفوا و قالوا?[6] به همین معناست.[7] «عفا» به معنای «خاک» نیز آمده است که چنین معنایی بدین جهت است که به خاک توجّهی نمیشود.[8]
رفق در اصل، به معنای «نرمی و لطافت»، در مقابل «شدّت و خشونت» است.[1] در همة موارد کاربرد آن، مفهوم «نرمی و راحتی» را دربردارد.[2] از آنجا که بهطور معمول، میانهروی در انجام دادن کارها، سهولت انجام دادن آنها و نیکی و استحکام عمل را در پی دارد، واژة رفق به معنای «میانهروی»، «حسن انجام دادن عمل» و «اِحکام عمل» نیز به کار رفته است.[3]
از مباحث اساسی مدارا و گذشت، مرزبندی و حوزهشناسی مدارا و آسانگیری از یکسو و تفاوت خشونت ناروا با صلابت و سختگیری از سوی دیگر است. تمایز ننهادن میان محدودة هریک، ارزشگذاری آنها را دشوار یا نادرست میسازد.[4] بیگمان، مدارا و عفو چنانکه به آن خواهیم پرداخت، از ارزشهای والای انسانی و دینی و مورد تأکید اسلام است، ولی مداهنه[5] و سازشکاری از نظر عقل و شرع، کاری ناپسند است؛ همانگونه که خشونت ظالمانه، محکوم، و صلابت و قاطعیّت مورد ستایش است. پس چگونه میتوان محدودة آنها را تشخیص داد؟
از تحلیل و جمعبندی نصوص دینی و تأمل در سیرة پیامبران و امامان میتوان نتیجه گرفت که محدودة تسامح و عفو و مدارا، در امور شخصی و حوزة شدّت عمل و قاطعیّت، دربارة مسائل مربوط به اصول و ارزشهای دینی و دفاع از حق و عدالت است. درشتی و تندی در مورد نخست، کاری ناپسند و غیراخلاقی است و تسامح و انعطاف در مورد دوم، عین مداهنه و سازشکاری. در سیرة پیامبر اکرم? گفتهاند: «رسول خدا هیچگاه برای شخص خود از کسی انتقام نگرفت، اما اگر حرمتهای الهی شکسته میشد، برای خدا انتقام میگرفت».[1] با توجّه به اهمّیت این موضوع، به طور مفصّل به آن میپردازیم و موارد هر یک را برمیشماریم.
نرمی و مدارا، ابزاری برای ارائة بهتر حق است، نه زیر پا نهادن بخشی از حقیقت؛ چرا که برای رضایت خلق و یا رسیدن به منافع شخصی و به بهانة مدارا، اگر بخشی از حقیقت زیر پا نهاده شود، دیگر ارزش نیست، بلکه جلوهای از نفاق و تظاهر، مداهنه و چاپلوسی است. در شأن نزول سورة کافرون آمده است که جمعی از سران مشرک نزد پیامبر? آمده، گفتند: یک سال تو خدایان ما را عبادت کن و سال دیگر، ما خدای تو را عبادت میکنیم...، یا دست کم، بعضی از خدایان ما را لمس کن و از آنها تبرّک بجوی تا ما هم تو را تصدیق کنیم.... اینجا بود که سورة کافرون نازل شد و هرگونه سازشکاری در اصول دینی را منتفی دانست.[2]
بدینسان قرآن کریم هشدار میدهد که حوزة اصول و ارزشها، هیچگونه تسامح و سازشی را برنمیتابد و هرگونه پیشنهاد سازش و معامله بر سر اصول[3] را مردود دانسته و میفرماید: ?فلاتطع المکذّبین٭ ودّوا لو تدهن فیدهنون?.[1]
به طور کلی، از تفاوتهای اساسی بین عفو و مداراِی اسلامی با تساهل و تسامح غربی در همین نکته است؛ منادیان تولرانس[2] معتقدند اصول و ارزشهای انسانی و دینی را باید به مسلخ تساهل و تسامح برد، بلکه اساساً چیزی به عنوان «حقیقت و ارزش» وجود ندارد تا پافشاری بر آن، به قیمت از دست دادن تسامح و رویکرد به خشونت (!) باشد![3]
عبارت قرآنی ?محمّد رسول الله و الذین معه أشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم?[4] محدودة شدّت و خشونت و نیز عفو و محبّت را مشخص میکند؛ مؤمنان کانونی از عواطف و محبّت نسبت به دوستان و همکیشان هستند و آتشی سخت و سوزان و سدّی محکم در برابر دشمنان.[5] البته مراد از ?الکفّار? در این عبارت، کفّاریاند که سر جنگ، عناد و توطئه دارند؛ چون صرف کفر عقیدتی شدّت و سرسختی با آنان را موجب نمیشود؛ چرا که قرآن کریم، بر ایجاد پیوند محبّتآمیز با غیرمسلمانانی که سر جنگ ندارند، تصریح دارد.[6]
گاهی در جامعه، افراد و جریاناتی، نقشة براندازی حکومت اسلامی را در سر میپرورانند و دست به اقداماتی عملی میزنند و یا با اشاعة سخنان نادرست و پخش شایعات در جامعه، ایجاد اضطراب و تزلزل میکنند. در این باره، قرآن کریم دستور میدهد که در صورت ادامة این شیوه، برخوردی سخت و به دور از تسامح با آنان صورت گیرد: «اگر منافقان و کسانی که در قلبشان بیماری است و نیز کسانی که اخبار دروغ در مدینه پخش میکنند، دست از کارشان برندارند، ما تو را بر ضدّ آنان میشورانیم و بر آنها مسلّط میکنیم. سپس جز مدّت کوتاهی نمیتوانند در کنار تو در این شهر بمانند، هر کجا یافت شوند، گرفته شده و به قتل خواهند رسید».[1]
شیوة برخورد امام علی? با خوارج، تأملبرانگیز و درسآموز است. حکومت علوی، تا زمانی که مخالفان و منافقان، اقدامی در جهت براندازی آن حکومت انجام نداده بودند با آنها مدارا کرد، ولی آنگاه که در صدد اقدام عملی برآمدند، به شدّت با آنان برخورد کرد.[2]
در اجرای حدود الهی و اصلاح مجرمان، گرفتار شدن در دام محبّتها و احساساتی شدنهای بیمورد، نتیجهای جز فساد و آلودگی اجتماعی دربرندارد؛ از این رو، قرآن کریم میفرماید: «زن و مرد زناکار را هر یک صد تازیانه بزنید و هرگز در دین خدا رأفت (و محبّت کاذب) شما را نگیرد، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید و باید گروهی از مؤمنان مجازات آنها را ببینند.»[3]
البته باید توجّه داشت که به هنگام آلودگی برخی از افراد به گناه و ارتکاب جرم نباید در کیفر از حدّ لازم تجاوز کرد و آنها را از جامعه طرد کرد تا مباد
کاملاً به صف دشمن بپیوندند. قرآن کریم که همواره تمامی جوانب امر ر
مدّ نظر دارد، ما را به این نکتة حساس توجّه داده است؛ بدینگونه که پس از
داستان «افک» که جمعی از مسلمانان فریبخورده با القائات منافقان، شخص بیگناهی را به عمل منافی عفت متهم کرده بودند، آیات کوبندهای در نکوهش آنان نازل شد[1] و گروهی از صحابه سوگند یاد کردند که به هیچ یک از کسانی که در این ماجرا درگیر بودند، کمک مالی نکنند. در این هنگام، این آیه نازل شد و آنها را از این شدّت عمل و خشونت باز داشت و فرمود: «آنها که برتری (مالی) و وسعت در زندگی را دارند، نباید سوگند یاد کنند که از انفاق به نزدیکان، مستمندان و مهاجران در راه خدا دریغ کنند؛ آنها باید عفو کنند و صرف نظر کنند. آیا دوست ندارید خداوند شما را ببخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است».[2] و این، ترسیمی بسیار زیبا از جاذبه و دافعة اسلامی است.
صلابت و قاطعیت، لازمة اجرای عدالت است و نرمش و تسامح، موجب تضییع حقوق انسانها. بزرگمنادی عدالت، امیرمؤمنان? در تمام طول زندگی خویش، اندک تسامحی را در زمینة حقوق افراد روا نمیدانست؛ به گونهای که حتی برخی از صحابه، از سختگیری ایشان در اجرای عدالت، به پیامبر? شکوه کردند. ایشان در پاسخ فرمودند: «زبان از شکوة علی بن ابیطالب برگیرید که به یقین او در ذات پاک خدا (و اجرای اوامر او) سختگیر است و اهل سازش و نرمش در دین او نیست».[3]
صفحات تاریخ نمونههای فراوانی از قاطعیت امام علی? در اجرای عدالت را ثبت کرده است. برای نمونه، جریان نزدیک کردن آهن تفتیده به دست برادرش عقیل، معروف است.[4]
عفو و نرمش ناشی از ضعف در برابر ستمگر قدرتمند، عین عجز و ذلّت و نوعی تسلیم و رضایت به ظلم به شمار میرود و ظالم زورگو را جسورتر میکند؛ از این رو، اسلام چنین عفو و مدارایی را روا نمیداند. امام سجاد? در این باره میفرمایند:
و اگر میدانی که بخشش، زیان دارد، (برای مقابله) یاری بطلب؛ چرا که خداوند متعال میفرماید: و کسی که بعد از مظلوم شدن، یاری طلبد، ایرادی بر او نیست.[1]
بنابراین، عفو در جایی است که انسان، قدرت انتقام دارد و بخشش او از موضع ضعف نیست؛ چه این عفو سازنده است، هم برای مظلوم پیروز که به او اعتماد به نفس و صفای دل میبخشد و هم برای ظالم مغلوب که او را به اصلاح خویش وامیدارد؛ حدیث معروف «إذا قدرتَ علی عدوّک فاجعل العفو عنه شکراً للقدری علیه»،[2] خود، گواهی بر این مدّعاست. انتقام و مقابله نیز در جایی است که ظالم به ظلم خویش ادامه میدهد و عفو و گذشت، از موضع ضعف و موجب تقویت ستمگر است؛ از این رو، امام علی? میفرمایند: «عفو از کسی شایسته است که به خطای خود اعتراف دارد، نه آن که بر عملش اصرار ورزد»؛[3] چرا که عفو بیجا، پیامدی جز فساد و تباهی ندارد. امیرمؤمنان? در این باره میفرمایند: «عفو به همان اندازه که موجب اصلاح کریم است، باعث تباهی انسان فرومایه است».[4]
حوزة مدارا و عفو بسی گسترده است. در مسائل شخصی، بهویژه در معاشرت و همزیستی اجتماعی که با حقوق دیگران در تقابل نیست، اصل بر تسامح، نرمش، مدارا و گذشت است؛ از این رو، توسّل به خشونت و شدّت، جز به هنگام ضرورت مجاز نیست. امیرمؤمنان? به یکی از زمامداران حکومتش دستور میدهد: «جایی که جز درشتی به کار نیاید، درشتی در پیش گیر».[5] بنابراین، در مقام عمل، موارد نرمش، عفو و مدارا به مراتب از موارد شدّت و خشونت بیشتر و گستردهتر است.
حتی در مواردی که شدّت و قاطعیت لازم است، باید به حدّ ضرورت اکتفا شود؛ برای نمونه، در اجرای حدود و مجازاتهای اسلامی، نمودهایی از عفو و انعطاف وجود دارد، از جمله: تشویق به عفو در حق الناس،[1] عفو مجرم در صورت توبة قبل از صدور حکم در حقوق الهی،[2] حق عفو برای حاکم در مورد اقرار،[3] و...؛ این موارد نشان میدهد که اجرای حدود، نه نماد خشونت که نمود رحمت، لطف و کرامت الهی نسبت به جامعة انسانی و به هدف اصلاح جامعه است.
همچنین، توسّل به زور و خشونت در برابر دشمنان در صورتی ضرورت مییابد که شیوههای مسالمتآمیز و عفو و مدارا مؤثّر نباشد. نخستین گام در سیرة انبیا? در برخورد با مخالفان، همواره نرمش و مدارا بوده است.[4] با توجّه به این نکته، میتوان شیوة برخورد با مخالفان از دیدگاه قرآن را مورد تحلیل قرار داد؛ بنابراین، در بینش اسلامی، عفو و مدارا، مرزهای عقیدتی و فکری را درنوردیده و به وسعت انسانیّت، گسترش یافته است و هرگز آن را به مؤمنان محدود نساخته، بلکه تمامی انسانها[5] را (مسلمان[6] یا اهل کتاب[7] و مشرک،[8] و نیز گناهکاران[9]) در جای خود، سزاوار گذشت و مدارا میداند.
عفو و مدارا و تحمّل دیگران، از والاترین ارزشهای اخلاقی و انسانی و نیز نشانة تعالی روح و عظمت شخصیت آدمی است. ایجاد جامعهای منسجم و قدرتمند در گرو آن است که افراد آن، اندیشهها و سلیقههای مختلف را تحمّل کنند و از کنار برخوردهای سفیهانه، با اخلاق کریمانه درگذرند و با عفو و بخشش، کینهها را به محبّت مبدّل سازند. حال مناسب است به طرح و تحلیل شماری از آیات قرآن و سخنان معصومان? بپردازیم که ارزش والای عفو و مدارا را تبیین کرده و بر تقویت و فراگیر ساختن آن تأکید ورزیدهاند.
هنگامی که قرآن کریم، سیمای پارسایان را به تصویر میکشد، تسلّط بر خشم و عفو و بخشش را از برجستهترین صفات آنان برمیشمارد و میفرماید: ?أعدّت للمتّقین٭ الذین ینفقون فی السرّاء و الضرّاء و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحبّ المحسنین?.[1]
این آیه، به سه مرحله از برخورد متّقیان به هنگام خشم اشاره میکند که همچون یک سلسله مراتب تکاملی، پشت سر هم قرار گرفتهاند:
الف) فرو بردن خشم: ?و الکاظمین الغیظ?. خشم حالت خطرناکی است که گاه در شکل نوعی جنون خودنمایی میکند و بسیاری از تصمیمها و جنایات خطرناک در چنین حالی انجام میشود؛ از این رو، فروبردن خشم، اثر فوقالعادهای در تکامل معنوی و تقویت روح ایمان دارد.
ب) گذشت از خطای مردم: ?و العافین عن الناس?. فروبردن خشم به تنهایی کافی نیست؛ زیرا ممکن است کینه و دشمنی را از دل انسان ریشهکن نسازد؛ بنابراین، لازم است با عفو و گذشت، کینه و تنفّر را از صفحة دل شستوشو داد.
ج) نیکی کردن: ?و الله یحبّ المحسنین?. این مرحله، مرحلهای بالاتر از عفو است. انسان باتقوا نهتنها با عفو و گذشت، کینه را از دل خود میزداید، بلکه با احسان به طرف مقابل (آنجا که شایسته است) دشمنی را از دل او نیز میزداید و قلب او را نسبت به خویش مهربان میکند.
جالب اینکه قرآن کریم نمیگوید مؤمنان غضب نمیکنند؛ چرا که خشم، جزء طبیعت انسان است و در جای خود برای خدا و احقاق حقّ مظلوم ضرورت دارد، بلکه میفرماید، آنان به هنگام خشم، نهتنها دست به گناه و جنایت نمیزنند، بلکه به سراغ عفو و بخشش نیز میروند: ?و إذا ما غضبوا هم یغفرون?.[1]
قرآن کریم با جملاتی زیبا، دلنشین و آکنده از محبّت، عواطف پاک مؤمنان را مخاطب خود میسازد و میفرماید: «آیا دوست ندارید خداوند شما را ببخشد؟ پس شما نیز از خطا و لغزش دیگران درگذرید»: ?و لیعفوا و لیصفحوا ألا تحبّون أن یغفر الله لکم و الله غفور رحیم?.[2] نکتة جالب این است که قرآن کریم، عفو و گذشت حتی در برابر غیرمسلمانان را مایة جلب محبّت الهی برمیشمارد و میفرماید: ?فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم... فاعف عنهم و اصفح إنّ الله یحبّ المحسنین?.[3]
افزون بر آمرزش گناهان، خداوند پاداش کسی را که به سبب سامان یافتن امور جامعه، از حقّ شخصیاش درگذرد، خود به عهده گرفته است؛ ?فمن عفا و أصلح فأجره علی الله?.[4] گرچه حقّی از او ضایع گشته، به سبب گذشتی که مایة انسجام جامعه، کم شدن کینهها، افزایش محبّت و آرامش اجتماعی است، خداوند پاداش او را از فضل بیپایانش بر عهده گرفته است و به فرمودة امام صادق?، به دلیل اینکه خشمش را اعمال نکرده، خداوند در قیامت دلش را از خشنودی خویش لبریز میسازد.[1]
رفق و مدارا با بندگان خدا حتی برای افراد بیایمان نیز بیپاداش نیست. امام کاظم? به علی بن یقطین فرمود:
در بنیاسرائیل مرد باایمانی بود که همسایة کافری داشت. همسایة کافر با او پیوسته به رفق و مدارا رفتار میکرد و به او نیکی میورزید. وقتی از دنیا رفت، خداوند برای او خانهای بنا کرد که مانع از گرمای آتش شود و روزیاش را از جای دیگر میرساند و به او گفته میشد: این، به سبب رفق و نیکرفتاری تو نسبت به همسایة مؤمنت است.[2]
بردباری و بخشش هرگاه خلق و خوی آدمی گردد و به صورت ملکه درآید، نشان از تعالی روح داشته و برترین مکارم اخلاقی به شمار میرود. امام صادق? از رسول خدا? نقل میکنند که فرمود:
آیا برترین اخلاق دنیا و آخرت را به شما نگویم؟! گذشت از کسی که بر تو ستم روا داشته و پیوند با آن که از تو بریده و نیکی به شخصی که با تو بدی کرده و بخشش به کسی که تو را محروم ساخته است.[3]
در حدیثی دیگر، بردباری در برابر جاهلان از مکارم دنیا و آخرت به شمار آمده است.[4]
گاه در جامعه حوادثی روی میدهد که حسّ نزاع و انتقامگیری را تحریک میکند و صرف اجرای قانون که طبعاً خشک و بیروح است، نمیتواند مسئله را به طور ریشهای حلّ و فصل کند. در این موارد، «اخلاق اسلامی» نیز مانند عفو و گذشت، مکمّلی برای نظام حقوقی بوده، خلأ موجود را پر میکند؛ نتیجة چنین امری، آن است که ارزش و اهمیت عفو و مدارا بیشتر نمود مییابد. برای نمونه، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
حکم اوّلی در قتل عمد، قصاص است و اولیای مقتول، حقّ قصاص قاتل را دارند،[1] ولی در کنار آن، قرآن کریم راه عفو و گذشت را (با گرفتن خونبها یا بدون آن) باز گذاشته، با تعبیراتی عاطفی، اولیای مقتول را به عفو تشویق میکند: ?فمن عفی له من أخیه شیء فاتّباع بالمعروف و أداء إلیه بإحسان ذلک تخفیف من ربّکم و رحمة?.[2]
از واژة «أخیه» در آیه، استفاده میشود که قرآن، رشتة برادری را در میان مسلمانان به اندازهای مستحکم میداند که حتی بعد از ریختن خون به ناحق، باز برقرار است؛ از این رو، برای تحریک عواطف اولیای مقتول، آنها را برادران قاتل معرفی میکند و با این تعبیر، آنان را به عفو و مدارا تشویق میکند.[3] در آیهای دیگر نیز برای تشویق به عفو میفرماید: «کسی که از حقّ خود در مورد قصاص بگذرد و ببخشد، کفّارهای برای گناهان او به شمار میرود».[4]
البته واضح است که عفو دربارة کسانی است که بر اثر هیجان احساس خشم و... به چنین عملی دست زده و از کار خود نیز پشیماناند، اما جنایتکارانی که به جنایت خود افتخار میکنند و از آن ندامتی ندارند، نه شایستة نام برادرند و نه مستحق عفو و گذشت.[5]
معمولاً هنگام طلاق و جدایی زن و شوهر، روح نزاع و کشمکش بر هر دو طرف و بستگانشان حاکم میشود؛ از این رو، قرآن کریم تأکید میکند که در این مورد نیز هرگز گذشت و نیکوکاری را در میان خویش فراموش نکنید: ?و إن طلّقتموهنّ من قبل أن تمسّوهنّ و قد فرضتم لهنّ فریضة فنصف ما فرضتم إلا أن یعفون أو یعفو الذی بیده عقدة النکاح و أن تعفوا أقرب للتقوی و لا تنسوا الفضل بینکم?.[1]
پرداخت نصف مهر، حکم قانونی مسئله و توصیه به عفو و احسان، جنبة اخلاقی و عاطفی آن است. گاه مواردی پیش میآید که سرسختی کردن در گرفتن نصف مهر آن هم پیش از عروسی، ممکن است احساس شوهر و اقوامش را جریحهدار کند و در صدد انتقامجویی برآیند، اینجاست که پدر برای حفظ مصلحت دخترش لازم میبیند از حقّ او گذشت کند.
در مقابل جملة ?و أن تعفوا أقرب للتقوی?، وظیفة مردان را بیان میکند، بدین صورت که اگر تمام مهر را پرداختهاند، چیزی پس نگیرند و اگر نپرداختهاند، همة آن را بپردازند؛ زیرا مسلّم است دختر یا زنی که از شوهر خود جدا میشود، ضربة سختی میخورد و از نظر روانی و اجتماعی با مشکلاتی روبهرو میشود. بیگمان، گذشت شوهر و پرداخت تمام مهر، تا حدّی بر این جراحات مرهم مینهد. به هر حال، اگر مرد و زنی نتوانند با هم زندگی مسالمتآمیز داشته باشند و به دلایلی از هم جدا شوند، دلیلی ندارد که میانشان عداوت و دشمنی حاکم گردد.
گذشت و بردباری، بهویژه در برابر پرخاشگری نیازمندان، از بهترین نوع انفاق به شمار میرود که گاه ارزش آن از انفاق مالی نیز بالاتر است؛ از این رو، هنگامی که از پیامبر? میپرسند که چه چیزی را انفاق کنند، قرآن کریم به آن حضرت دستور میدهد که در پاسخ بگوید: «عفو» را انفاق کنند: ?یسئلونک ماذا ینفقون قل العفو?.[1] بدینسان، قرآن کریم نظر به اهمیت عفو و گذشت، سؤال آنان از انفاق مالی را با «انفاق عفو» پاسخ میفرماید و این، به نوبة خود، از موارد فصاحت و بلاغت است.[2]
قرآن کریم در جای دیگری، این مطلب را با صراحت بیشتری بیان کرده و فرموده است: ?قول معروف و مغفرة خیر من صدقة یتبعها أذی و الله غنی حلیم?.[3] آنها بر اثر هجوم گرفتاریها و فشار فقر، گاه پیمانة صبرشان لبریز شده و ممکن است سخنان اهانتبار و خشونتآمیزی بر زبان جاری سازند. کمترین میزانِ جبران افراد متمکّن در برابر محرومیّت آنان، این است که سخنان آنان را که زبانههای آتش درون آنهاست، تحمّل کنند، با بردباری بشنوند و آن را با ملایمت خاموش سازند.[4]
راز فضیلت عفو و مدارا در نظام ارزشی اسلام را با توجّه به آثار مثبت آنها در عرصههای فردی و اجتماعی، در این دو نکته میتوان جستوجو کرد:
1. کسی که فاقد روحیة سماحت و گذشت است و در اثر کوچکترین برخوردی، خود را درگیر نزاع و کشمکش با افراد و اعمال خشم و خشونت میکند، نهتنها آسایش زندگی از او سلب میشود، بلکه به بسیاری از گناهان، لغزشها و گاه جنایاتی بزرگ گرفتار میگردد که تا ابد در آتش ندامت آن خواهد سوخت؛ از این رو، در روایات، حلم و مدارا در ردیف ورع و تقوا ذکر شده است که به سان سپری در برابر گناهان عمل میکند و حتی بدون آن، هیچ عمل نیکی به کمال خود نمیرسد. امام صادق? از رسول خدا? نقل میکنند که فرمودند: «هر کس که در او سه خصلت نباشد، هیچ عملی از او کامل نگردد: ورع (و تقوایی) که او را از نافرمانی خدا بازدارد، اخلاق نیکی که با مردم مدارا کند و حلم (و بردباری) که نادانی نادان را دفع سازد».[1] بنابراین، قهر و جدایی دو مسلمان که بازتاب فقدان روحیة عفو و سماحت است، حتی مانع قبول شدن اعمال نیک دیگر نیز میشود؛ چنان که رسول خدا? به ابوذر میفرماید: «ای ابوذر! از جدایی و ترک برادرت بپرهیز که در این حال، عمل (نیکی) قبول نمیشود».[2]
2. اسلام برای اتّحاد، همبستگی و پیوند محبّت میان افراد جامعه، اهمیت زیادی قائل است؛[3] به گونهای که اجازه نمیدهد دو فرد باایمان جز زمانی اندک، در قهر و جدایی به سر برند. امام باقر? در این باره میفرمایند:
هرگاه دو مؤمن، بیش از سه روز پیوند برادری خود را بگسلند، روز سوم از هر دوی آنها بیزاری میجویم! عرض شد: این دربارة ستمگر است، اما مظلوم چه گناهی دارد؟ فرمود: چرا مظلوم نزد ظالم نمیرود و به او نمیگوید، من ستم کردم (و مقصّر، من بودم) تا صلح و آشتی برقرار شود؟[4]
در روایت دیگر میخوانیم: «هر کدام زودتر سر صحبت با برادرش را باز کند (و از در آشتی پیشقدم شود) قیامت زودتر وارد بهشت میگردد».[1]
البته گاه لازم است، طرفین نزاع برای مدّتی کوتاه از همدیگر دور باشند تا شعلههای غضب فروکش کند و فرصت خلوت با خود را بیابند و با اندیشیدن یا تذکّر دیگران، به اشتباه خویش پی برند. همچنین تا با این کار، نارضایتی خویش را به عمل خلافی که طرف مقابل انجام داده، به او بفهمانند؛ از این رو، در روایات، جدایی کمتر از سه روز مجاز شمرده شده است.
با این حال، آنان که از درجات عالی ایمان و اخلاق برخوردارند، به گونهای عمل میکنند که غالباً به این جدایی کوتاهمدّت نیز نیازی نیست. رسول خدا? در این باره میفرماید: «انسان مؤمن، نرمخو، ملایم، باگذشت و دارای اخلاق نیک است».[2]
طبق روایات، آنان که در زندگی اجتماعی خود، شیوهای جز خشونت ندارند، از جرگة «شیعیان واقعی» خارجاند.[3]
عفو و مدارا آثار مثبت فراوانی در زندگی فردی و اجتماعی انسان دارد. مهمترین این آثار، در دو بخش فردی و اجتماعی بیان میشود:
در دهة گذشته، تحقیقات گستردهای دربارة عفو و گذشت و تأثیر آن در سلامت روان انجام شده و اغلب پژوهشهای صورتگرفته بیانگر تأثیر مستقیم عفو و گذشت با ابعاد تأثیرگذار در سلامت روان بوده است.[4] این تحقیقات نشان میدهد که عفو و گذشت، در کاهش اضطراب، افسردگی، عصبانیت، پرخاشگری، اختلالات عاطفی ـ رفتاری و افزایش اعتماد به نفس، امیدواری و درمان اختلالات روانی مؤثّر است. افزون بر آن، نقش مؤثّر عفو و گذشت در کاهش بزهکاری، استفاده از موادّ مخدّر و داروهای آرامبخش و نیز کاستن از رفتارهای ضدّ اجتماعی همچون کمرویی، بدبینی و لجبازی از سوی پژوهشگران غربی تأیید شده است.[1]
از سوی دیگر، دانشمندان دریافتهاند که بروز یا تشدید برخی از بیماریهای جسمانی مانند بیماری عروق کرونر، قلب، سرطان، آسم و... از حالات روانی فرد متأثّر است که از آن به «اختلال روانتنی» نام میبرند؛ برای نمونه، تجزیه و تحلیلهای آماری، نیز نشاندهندة همبستگی معناداری بین خصومت و خشم و انسداد عروق است.[2] بنابراین، خشم و خشونت عامل بروز یا تشدید پارهای از بیماریهای روانی و جسمانی است و عفو و مدارا دارویی است که از سوی اسلام تجویز شده است.
زندگی اجتماعی با ناملایمات و نزاعهایی آمیخته است که از تزاحم منافع افراد با یکدیگر ناشی میشود که در این حال، خشم و پرخاشگری و نیز نزاع و درگیری بیمورد، در وهلة نخست، آرامش روحیـ روانی فرد را از بین میبرد. در چنین وضعی، غالباً عفو و اغماض و تحمّل و سعة صدر، تنها راه برخورداری از آرامش و آسایش در زندگی است. امیرمؤمنان? در کلامی کوتاه و حکمتآمیز به این واقعیت اشاره فرموده است: «رنج و آزار را تحمّل کن، وگرنه هرگز خرسند نخواهی بود».[3]
در آموزههای اسلامی رفق و خوشاخلاقی، موجب خیر، برکت و زیادی روزی معرفی شده است. رسول گرامی اسلام? میفرمایند: «همانا در رفق، زیادی و برکت است و هر کس از فضیلت رفق محروم باشد، از خیر محروم ماند».[1] امام کاظم? نیز فرمودهاند: «همانا رفق و نیکی و خوشاخلاقی، سرزمین را آباد میسازد، و روزی را افزایش میدهد».[2]
بدیهی است که مدارا با مردم و حسن معامله با آنان، و در نتیجه، کسب اعتماد و اعتبار اجتماعی، از مهمترین اسباب کسب روزی است.[3] افزون بر آن، ممکن است خوشاخلاقی و مدارا، از عوامل غیبی و معنوی برکت و افزایش روزی نیز باشد.
معمولاً هرگاه کسی بدی کند، انتظار مقابله به مثل را دارد، اما هنگامی که آدمی میبیند که طرف مقابل، نهتنها بدی را با بدی پاسخ نمیدهد، بلکه با خوبی و نیکی برخورد میکند، طبعاً توفانی در وجودش برپا میشود و وجدانش بیدار میگردد و برای طرف مقابل، شخصیت و بزرگی قائل میشود، اینجاست که سردیِ تنفّر و کینه به گرمیِ محبّت و صمیمیت میگراید و این، از آثار مهم عفو و احسان است. قرآن کریم این واقعیت را چنین بیان میکند: ?و لا تستوی الحسنة و لا السیّئة ادفع بالتی هی أحسن فإذا الذی بینک و بینه عداوة کأنّه ولیّ حمیم و ما یلقّاها إلا الذین صبروا و ما یلقّاها إلا ذو حظّ عظیم?.[4]
تعبیر ?کأنّه ولی حمیم? در آیه، به این مطلب اشاره دارد که اگر طرف مقابل واقعاً در صف دوستان صمیمی هم درنیاید، دستکم، در ظاهر، دست از دشمنی برمیدارد.[1]
در سیرة عملی معصومان? موارد فراوانی از این روش عالی و اثر مطلوب آن به چشم میخورد که به ذکر نمونهای از آن بسنده میکنیم:
شخصی از اهل شام به مدینه آمد. چشمش به مردی افتاد که در کناری نشسته بود. توجّهش به او جلب شد و پرسید: این مرد کیست؟ گفته شد: «حسین بن علی». بر اثر تبلیغات سوء امویها در شام علیه آل علی?، دیگ خشمش به جوش آمد و با قصد قربت، بسیار به او دشنام داد. هرچه خواست گفت و عقدة دل را گشود. امام حسین? بدون آنکه خشم بگیرد و اظهار ناراحتی کند، نگاهی پر از مهر و عطوفت به او کرد و پس از آنکه چند آیه از قرآن[2] (دربارة حسن خلق و عفو و اغماض) قرائت کرد و به او فرمود: ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آمادهایم. آنگاه از او پرسید: آیا از اهل شامی؟ جواب داد: آری. فرمود: من با این خلق و خوی سابقه دارم و سرچشمة آن را میدانم. سپس فرمود: تو در شهر ما غریبی، اگر احتیاجی داری، حاضریم به تو کمک کنیم، در خانة خود از تو پذیرایی کنیم، تو را بپوشانیم و به تو پول بدهیم. مرد شامی که منتظر عکسالعمل شدیدی غیر از این بود، چنان منقلب شد که گفت: آرزو داشتم در آن وقت، زمین شکافته میشد و به زمین فرومیرفتم. تا آن ساعت برای من در روی زمین، کسی از حسین و پدرش مبغوضتر نبود، و از آن ساعت بر عکس، کسی نزد من از او و پدرش محبوبتر نیست![3]
البته روشن است که این، یک قانون غالبی است نه همیشگی؛ چرا که همیشه اقلیّتی هستند که از این شیوة برخورد، سوء استفاده میکنند و جز با زور، دست از اعمال زشت خویش برنمیدارند.
از آثار مثبت مدارا و عفو با مردم، کسب محبوبیّت در میان آنان است؛ چرا که درگیری با جاهلان، آدمی را در نظر مردم پست و بیارزش میسازد. در مقابل، بردباری و بزرگواری، به او شخصیت و بزرگی میبخشد؛ از این رو، امام صادق? میفرمایند: «اگر میخواهی گرامی و محترم باشی، نرمخو باش و اگر میخواهی خوار و ذلیل گردی، خشونت روا دار».[1]
در جامعه، افرادی هستند که بر اثر نادانی یا غرضورزی، پیوسته آزار و اذیّت دیگران را موجب میشوند. برخورد متقابل با اینگونه افراد، غالباً اثر معکوس دارد و بر لجاجت و خشونت آنان میافزاید، در حالی که تحمّل و مدارا، تنها راه در امان ماندن از شرّ آنان است. امام حسن عسکری? در این باره میفرمایند:
همانا مدارا با دشمنان خدا، از بهترین نوع صدقة انسان بر خود و برادرانش است. روزی رسول خدا? در منزل بود. عبدالله بن ابیسلول[2] اجازة ورود خواست، پیامبر? فرمود: بد برادری برای خویشاوندان است! بگویید وارد شود. وقتی وارد شد، حضرت او را با احترام نشاند و با او خوشرویی کرد. پس از رفتن او عایشه پرسید: ای رسول خدا! ابتدا دربارة او، آن سخن را گفتی (که بد برادری است) ولی در برابر او خوشرویی کردی؟ حضرت فرمود: ای عایشه! همانا بدترین مردم نزد خدا در روز قیامت کسی است که برای در امان ماندن از شرّش، او را اکرام کنند....[3]
در ادامه، امام عسکری? سخن حضرت صادق? را نقل میکنند که فرمود: «و اما مخالفان؛ پس مسلمان، با مدارا با آنان سخن بگوید... و بدینوسیله، خود و برادران دینیاش را از شرّ آنان حفظ کند».[1]
بدینسان، بهترین شیوة برخورد با اینگونه افراد، نادیده گرفتن جسارت آنان و بیاعتنایی توأم با بزرگواری ایشان است؛ چنان که امیر مؤمنان? میفرماید: «هیچ چیز مانند سکوت نمیتواند احمق را کیفر دهد».[2]
به یقین، مدارا و خوشخُلقی پیامبر بزرگوار اسلام?، اولیای دین و تودة مسلمانان در طول تاریخ، مهمترین عوامل گسترش اسلام و جذب مردم به دینداری بوده است. روزی که پیامبر اکرم? بر مشرکان مکّه همانان که سالها به آزار و شکنجة مسلمانان پرداخته و آنان را از خانه و کاشانة خود بیرون کرده بودندـ پیروز شد، با بیان محبّتآمیز ?لا تثریب علیکم الیوم?،[3] فرمان عفو عمومی را صادر فرمود.[4] نتیجة این عفو کریمانه، گرویدن دسته دستة مردم به اسلام بود: ?و رأیت الناس یدخلون فی دین الله أفواجاً?؛[5] از این رو، قرآن کریم، نرمخویی و خوشخُلقی پیامبر اکرم? را رحمتی از جانب پروردگار میداند که باعث گرایش مردم به ایشان میشد: ?فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم...?.[6]
به طور کلّی، یکی از اهداف بلند اسلام در ترغیب بیشتر مردم، مدارا با مخالفان و زمینهسازی برای جذب آنان به دین است. امام صادق? در این باره میفرمایند: «مؤمنان باید با مخالفان به مدارا سخن بگویند تا به ایمان جذب شوند».[1] موارد اینگونه برخورد در سیرة ائمه? بسی فراوان است.[2]
با وجود این، به همان اندازه که خوشخُلقی و مدارای دینداران در طول تاریخ، گسترش دینداری در میان بشریت را در پی داشته، توسّل به زور و خشونت، بهویژه از سوی پیروان مسیحیت تحریفشده، اسباب دینگریزی و گرایش به مادّیگری را فراهم کرده است. نظر به اهمیت این موضوع، آن را با اندکی تفصیل بیان میداریم.
در عصر حاضر، تمدن غرب را بحق میتوان «تمدّن مادّی» نامید؛ تمدّنی که ایمان و معنویت را به حاشیه رانده و دین را در انزوا نهاده است. بیگمان، از مهمترین عوامل گرایش جهان غرب به مادّیگری، عملکرد نادرست کلیسا در قرون وسطی بوده که پیامد منفی آن، دامنگیر اصل دین و دینداری شده است. کلیسا علاوه بر اینکه برخی از باورهای علمی بشری را که از فلاسفة پیشین و علمای کلام مسیحی به ارث برده بود، در ردیف اصول مذهبی قرار داد و مخالفت با آنها را موجب ارتداد دانست. با این حال، کلیسا صرفاً به ظهور ارتداد اکتفا نمیکرد، بلکه با نوعی رژیم پلیسی خشن، در جستوجوی عقاید و باورهای افراد بوده و با حیلههایی نغز، کوشش میکرد تا کوچکترین نشانهای از مخالفت با عقاید مذهبی در فرد یا جمعی را بیابد و با خشونتی وصفناشدنی، آن فرد یا جمع را آزار دهد.[3]
این فشار شدید که از قرن 12 تا 19 میلادی در کشورهای فرانسه، انگلستان، آلمان، هلند، پرتغال، لهستان و اسپانیا معمول بود، پیامدهای ناگواری برای اصل دین به وجود آورد؛ از جمله، انزوای دین و حذف آن از عرصههای سیاسی و اجتماعی، کاهش شمار پیروان، رواج مسلکهای انحرافی و مفاسد اجتماعی، گرایش شدید به مادّیگری و بحران معنویت، بهویژه در مهد تمدّن مغربزمین. افزون بر آن، پیدایش اندیشة «تولرانس» و نتایج آن از جمله، «پلورالیسم»،[1] «سکولاریسم»[2] و «لیبرالیسم»[3] را میتوان محصول قرنها خشونت ارباب کلیسا دانست.[4]
از اثرهای عفو و مدارا، تأثیر آن در مقولة تربیت است. بیگمان، رفتارهای خارجی، از نحوة نگرش و بینش اشخاص در مسائل مختلف برمیخیزد؛ از این رو، تلاش برای اصلاح رفتار دیگران، زمانی ثمربخش است که به اصلاح بینش و نگرش آنان منجر شود؛ چرا که صرف تغییر رفتار بر اثر اعمال فشار دیگران یا تقلید، تا زمانی که به تغییر نگرش و در نتیجه، تغییر حالت منتهی نشود، دوام و ثبات نمییابد. از سوی دیگر، توسّل به خشونت و زور ساختار عقیدتی و فکری اشخاص را دگرگون نمیسازد؛ بنابراین، شیوة صحیح و مؤثّر در این زمینه، بهکارگیری تشویق، رفق و مدارا در روشهای تربیتی است. مربّی آگاه با نرمخویی و مدارا از عواطف و احساسات برای تغییر نگرشها و اصلاح رفتار کمک میگیرد. رسول گرامی خدا? در این باره میفرمایند: «با معلّم و متعلّم خود به نرمی رفتار کنید».[5] جالب توجّه است که در روایات برای اصلاح رفتار، بر اصلاح نگرش افراد از راه عفو و مدارا تأکید شده است. مردی از خدمتکاران خود نزد پیامبر? شکایت برد. حضرت فرمود: «از آنان گذشت نما تا بدینوسیله، دلهای آنان را اصلاح کنی».[6]
استفاده از تنبیه به عنوان یک محرّک آزاردهنده برای تغییر رفتار، تنها در مواردی کاملاً محدود و استثنایی به کار میرود که از راه محبّت و رحمت نتوان به آن رسید. امام علی? در این باره میفرماید: «آن کس را که مدارای شایسته اصلاح نکند، مجازات مناسب وی را به راه آورد».[1]
استفاده از شیوة رفق و مدارا در تربیت، بهویژه اعضای خانواده و کودکان، تأکید بیشتری شده است:
بیگمان، انسان در قبال تربیت صحیح خانوادة خویش مسئول است.[2] تأکید قرآن کریم بر این است که در برابر رفتار نادرست آنان، نباید شدّت عمل نشان داد، بلکه باید در عین قاطعیت در حفظ ارزشها، از شیوة عفو، محبّت و گذشت در امر تربیت استفاده کرد: ?یا أیّها الذین آمنوا إنّ من أزواجکم و أولادکم عدوّاً لکم فاحذروهم و إن تعفوا و تصفحوا و تغفروا فإنّ الله غفور رحیم?.[3]
بنابراین، در بهکارگیری رفق و مدارا با اعضای خانواده، دو نکته را باید مدّ نظر داشت:
1. عاطفه و احساسات یا اصرار زن و فرزند، آدمی را از مسیر اطاعت الهی خارج نسازد؛
2. در عین حال، از بدخلقی و خشونت پرهیز کرد و با ابزار عفو و مدارا، آنان را به اطاعت خدا رهنمون گردد.
در هر حال، در موارد خاصّی که در پیش گرفتن این شیوه برای تربیت مؤثّر نباشد، میتوان به طور محدود از تنبیه و قهر استفاده کرد؛ چنان که در روایتی آمده است: مردی نزد رسول اکرم? آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! خانوادهام نافرمانی مرا میکنند، چگونه آنان را کیفر کنم؟ فرمود: گذشت نما. مرد عرب سخن خود را برای بار دوم تکرار کرد و حضرت همان پاسخ را داد. مرتبة سوم پیامبر? فرمود: «اگر کیفر کردی، تنها به مقدار گناه کیفر کن...».[1]
طبع نازک و روحیة لطیف و احساس پاک کودکان، بیش از همه به برخوردهای نرم و عاطفی نیازمند است. خشونت پدر و مادر و سختگیریهای بیحساب، نفرین و دشنام و تنبیه بدنی کودک، خلاف شرع و عقل است و نتیجة آن، چیزی جز سوء تربیت فرزندان نیست. در مقابل، تحریک غریزة حبّ ذات در آنان با تشویق و محبّت، رفق و مدارا و دلگرمی دادن به آیندة درخشان، از هر شیوة دیگری بهتر میتواند در تربیت صحیح آنان مؤثر باشد؛[2] پیامبر اکرم? میفرمایند: «خدا رحمت کند کسی که فرزندش را بر نیکوکاریاش یاری سازد؛ بدین شیوه که از گناهش درگذرد و به درگاه خدا برایش دعا کند».[3]
خشونت و تندی شاید برای مدّتی، کودکان را به انجام دادن وظایف خود وادار کند، اما هیچگاه از آنها افرادی باشخصیت و بزرگ نمیسازد.[4] ترس از تنبیه تنها از ارتکاب آشکار خلاف بازمیدارد، ولی گاهی به فریب دادن، دروغگویی و ریاکاری نیز منجر میشود. در مواردی هم که تنبیه ضرورت مییابد، باید از مجازاتهای عاطفی همچون بیتوجّهی و قهر کوتاهمدّت بهره گرفت، نه پرخاشگری و تنبیه بدنی؛ چنانکه در روایت آمده است که مردی در حضور امام کاظم? از فرزند خود شکایت کرد. حضرت فرمود: «فرزندت را نزن و برای ادب کردنش با او قهر کن، ولی مواظب باش قهرت به طول نینجامد و هرچه زودتر آشتی کنی».[1]
در شرح این حدیث گفته شده است:
قهر کردن پدر برای طفل بزرگترین مجازات روحی و معنوی اوست. امام به پدر فرموده، از او قهر کن، ولی نه طولانی؛ زیرا اگر قهر پدر در روح طفل اثر عمیق داشته باشد، طولانی شدنش باعث شکست روحی کودک است و اگر کماثر باشد، در اثر طول مدت قهر، شخصیت پدر در نظر طفل کوچک میشود و در آینده گلهمندی و قهر او اثری نخواهد داشت.[2]
تقویت روحیة پرخاشگری در کودک از آثار سوء خشونت پدر و مادر است؛ از این رو، حتی هنگامی که کودک رفتاری پرخاشگرانه از خود بروز میدهد، نباید به خشونت و تنبیه بدنی متوسل شد؛ چرا که این کار به وضوح، اهمیت آن رفتار پرخاشگرانه را برای او روشن میسازد و باعث تشویق او میشود. پدر و مادر عصبی و پرخاشگر مطمئن باشند که فرزندانی عصبی و پرخاشگر پرورش خواهند داد؛[3] حفظ خونسردی هنگام عصبانیت، درسی عملی به کودک در مقابلة صحیح با خشم است.[4] این نکته را نیز بیفزاییم که انتقادهای لفظی مکرّر از رفتار کودک، تاروپود اعتماد به نفس وی را نابود میسازد. طبق آنچه دانشمندان تحقیق کردهاند، سرزنش لفظی به مراتب بیش از کتک زدن، به اعتماد به نفس کودک لطمه وارد میکند.[5]
در پایان این بحث، نکتة جالب توجّه این است که در برخورد با دیگران، بهویژه در رفتارهای افراد تحت تربیت، با لغزشها و ناهنجاریهای فراوانی از ناحیة آنان روبهرو میشویم که اگر در برابر تمامی آنها واکنش نشان دهیم، تأثیر چندانی در اصلاح و تربیت آنان نیز نخواهد داشت. از سوی دیگر، اظهار توجّه به یک رفتار غلط و سکوت در برابر آن، نوعی تأیید برای آن شمرده شده، زشتی آن را کمرنگ میکند؛ از این رو، گاه لازم است رفتار ناشایست شخص را نادیده انگاریم؛ بهگونهای که تصوّر کند متوجّه آن نشدهایم. این مهم، بهویژه در تربیت کودکان که گاه رفتاری غلط را صرفاً برای جلب توجّه انجام میدهند، ضرورت مییابد. در روایات اسلامی، با عنوان «تغافل» (نادیده انگاشتن) به این مسئله، اشاره شده است. جاحظ،[1] دانشمند معتزلی، میگوید:
محمد بن علی بن حسین (امام باقر?)، اصلاح امور دنیا را در دو کلمه جمع کرده و فرموده است: «اصلاح امور زندگی و معاشرت، پر کردن پیمانهای است که دوسوم آن، زیرکی و یکسوم آن، نادیده انگاشتن است».[2]
همچنین امیر مؤمنان? میفرمایند: «شریفترین اخلاق شخص کریم، نادیدهانگاشتن چیزی است که میداند».[3]
عفو و مدارا برای همگان، فضیلتی شایسته و زیبنده است، ولی برای افرادی خاص، شایستهتر، از جمله:
دانشمندان به سبب آگاهیشان به حقایق، بایسته است که وجود خویش را از خشم و خشونت ناروا بپیرایند و دانش خویش را با حلم و وقار بیارایند؛ چه اینکه «وقار و بردباری، زینت علم و ثمرة آن است».[4] امیر مؤمنان?، خشمناکی سریع را بر همگان زشت و بر عالمان زشتتر دانستهاند![1]
راز تأثیر تبلیغ در افراد، در وهلة نخست، نفوذ به درون دلها و جذب آنان است و در این راه، خوشخویی و تحمّل، اثری اعجازگونه دارد. قرآن کریم، این ویژگی را از صفات دعوتکنندگان به سوی خدا برمیشمرد و میفرماید: ?و من أحسن قولاً ممّن دعا إلی الله... ادفع بالتی هی أحسن فإذا الذی بینک و بینه عداوة کأنّه ولیّ حمیم?.[2]
قرآن کریم در موارد فراوان، با گزارش شیوة برخورد پیامبران? با قوم خود در مسیر تبلیغ، تابلویی زیبا و درسآموز را فراروی مبلغان راستین ترسیم میکند.[3]
نکتة دیگر آن است که در آیات نازلشدة آغاز بعثت (بهویژه در مکه) به عفو، تحمّل و رویگردانی از مشرکان[4] و در آیات نازلشده در نیمة دوم بعثت (مدینه) دستور برخورد شدید با کافران و منافقان بسیار دستور داده شده است.[5] در این تفاوت رویکرد، عللی وجود دارد؛ از جمله اینکه در ابتدای نهضت و تبلیغات دینی، گذشت و برخورد کریمانه با دشمنان، امری لازم و بایسته است و توسل به زور در مواقع نیاز، به مراحل پایانی مربوط است که دعوت، مؤثر نیفتد و ترس از فساد و فتنه باشد.[6] سیرة مداراگونة پیامبران و اولیای الهی در امر تبلیغ، فراتر از گنجایش این مقال است.[7]
ضرورت نرمش، انعطاف و مدارای رهبر و زمامداران جامعه، بر کسی پوشیده نیست؛ چه اینکه تندخویی و خشونت حاکمان، سلب رضایت و حمایت مردم را در پی دارد و منتهی به شکست و ناکامی حکومت است. قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم? میفرماید: «در پرتو رحمت و لطف پروردگار، در برابر آنها نرم (و مهربان) شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطرافت پراکنده میشدند، پس آنان را عفو کن...».[1] از این رو، رسول خدا? حکومت را شایستة شخصی میداند که با بردباری، بر خشم خویش چیره شود و با رعیّت به سان پدری مهربان رفتار کند.[2] پیامبر? در جای دیگر، مسئولان دلسوز جامعه را اینگونه مورد عنایت و دعای خویش قرار میدهد: «بارالها! هر کس در میان امّت من، مسئولیتی بر عهده گیرد و با مردم به رفق رفتار کند، تو نیز با او به رفق رفتار کن و هر که بر ایشان سخت گیرد، تو نیز بر او سخت گیر»![3]
به نظر میرسد مهمترین عامل دستیابی به فضیلت عفو و مدارا، ایجاد و تقویت مبانیعقیدتی و اخلاقی آن است؛ چرا که در حقیقت، باورها زیرساخت خُلقوخو و حالات آدمی است و رفتارها، برآیند اخلاق و حالات او؛ از این رو، قرآن کریم برای ایجاد تحوّل و اصلاح در اعراب جاهلی و تشکیل جامعهای اسلامی، نخست به بازسازیباورهای اعتقادی آنان میپردازد؛ چنان که در سورههای نازلشده در سالهای آغازین بعثت مشهود است.
این مسئله، دربارة کسب فضایل اخلاقی از جمله عفو و مدارا نیز صادق است؛ از این رو، به بررسی مهمترین زیرساختهای عفو و مدارا از دیدگاه قرآن کریم میپردازیم.
قرآن کریم در سورة جاثیه، پیش از آنکه دستور عفو مشرکان را صادر کند، تصویری زیبا را از عظمت پروردگار در جهان آفرینش ترسیم میکند و با این توصیفها، صحنههایی از شکوه جهان هستی را فراروی مؤمنان مجسّم میسازد و بر درجة ایمان و باورشان به قادر متعال میافزاید. آنگاه از آنان میخواهد تا در برابر کفار که بر اثر دور بودن از مبادی ایمان و تربیت الهی، گاه برخوردهای خشن و نامطلوب دارند و تعبیرهای زشت و زنندهای دارند، با بزرگواری و سعة صدر برخورد کنند: ?قل للذین آمنوا یغفروا للذین لا یرجون أیّام الله لیجزی قوماً بما کانوا یکسبون?.[1] چنین عفو و گذشتی که از روحی بلند و سرشار از ایمان و آرامش نشئت میگیرد، هیچگاه رنجش و دلتنگی، احساس ضعف و حقارت یا کینهتوزی و انتقامجویی را موجب نمیگردد، بلکه فرومایگان را محرومانی میبیند که شایستة ترحّم و بخشایشاند.[2]
اعتقاد به روز واپسین و پاداشهای الهی و نیز هدفمندی و حکمتداری جهان آفرینش، سهولت تحمّل و نادیده گرفتن آزار مخالفان و فروبردن خشم و غضب را در پی دارد؛ از این رو، قرآن کریم پس از یادآوری این هدفمندی و حتمی بودن وعدة قیامت، به رسول اکرم? دستور میدهد تا در برابر نادانیهای مشرکان ملایمت نشان دهد و به زیبایی از آنان روی گرداند: ?و ما خلقنا السموات و الأرض و ما بینهما إلا بالحقّ و إنّ الساعة لآتیة فاصفح الصفح الجمیل?.[3] این تفریع معنادار، نشاندهندة آن است که زیربنای مسائل اخلاقی و از جمله عفو، ایمان به مبدأ و معاد است و چنین اعتقادی، تحمّل خشونت مخالفان را آسان میگرداند.[1]
از دیگر مبانی اخلاقی عفو و مدارا از دیدگاه قرآن، صبر و پرهیزگاری است. قرآن کریم برای تقویت روحی مؤمنان و بالابردن میزان تحمّل آنان در برابر سخنان آزاردهندة مخالفان، دستور میدهد، صبر و تقوا پیشه سازند[2] و آنگاه که به پاسخ گفتن به بدیها با حلم و مدارا دستور میدهد، مبانی اخلاقی چنین برخوردهایی را در عبارتی کوتاه و پرمعنا این چنین بیان میکند: «به این خصلت، جز کسانی که دارای صبر و استقامت هستند و بهرة بزرگی (از ایمان و تقوا و کمالات انسانی) دارند، نایل نمیگردند».[3]
خشونتهای ناروا، گاه برخاسته از خودبرتربینی و خودخواهی ناشی از قدرت، ثروت و نژادپرستی است و گاه بر اثر علاقة شدید به کسب جاه و مقام و ثروت؛ از این رو، جدال و درگیری، زمانی ناشی از لجاجت، خودرأیی، تعصّب و تنگنظری است و گاهی در اثر همنشینی با افراد خشمگین که اِعمال خشم را شجاعت میپندارند و عفو را ذلّت! گاهی نیز خشم به دلیل مشکلهای روحی از قبیل احساس یأس، ناکامی و افسردگی یا جسمی مانند بیماری، خستگی مفرط، تشنگی و گرسنگی زیاد و کمخوابی و عواملی از این قبیل است. روشن است که تا وقتی علل و عوامل شعلهورشدن آتش خشم، شناسایی و کنترل نشوند، مهار خشم برافروختهشده چندان آسان نیست.[4]
توجّه مستمر به آثار عفو و مدارا بر جسم و جان و آرامش روحی انسان و نقش اعجازگونهاش در کاستن از کینهها و دشمنیها و تحکیم پیوندها، به همراه آثار فراوان معنوی و پاداشهای اخروی آن، که پیشتر به تفصیل بیان شد، از مؤثرترین عوامل انگیزهساز رویکرد به گذشت و مدارا و پرهیز از اعمال خشم و خشونت است؛ بهگونهای که شیوة ارشادی آیات و روایات مربوط نیز بیش از همه، بر همین نکته متمرکز است.
رسوخ فضایل اخلاقی در دل، نیازمند تمرین و مراقبت مستمر و پیدرپی است. شخص در مراحل اولیّه، باید بکوشد تا در حدّ امکان از اِعمال خشونت و واکنشهای منفی پرهیز کند و خشم خویش را فرونشاند. با تکرار این کار، به تدریج تسلّط بر خشم به صورت یک عادت مثبت درمیآید؛ به گونهای که به راحتی، خشمگین نمیگردد و در صورت خشم، بدون زحمت میتواند آن را کنترل کند؛ در این صورت، گامبهگام به کسب فضیلت حلم و مدارا نزدیکتر میگردد. امیر مؤمنان? در این باره میفرمایند: «اگر بردبار نیستی، خود را به بردباری وادار؛ چه اندک است کسی که خود را همانند گروهی کند و از جملة آنان نشود»![1]
از بحثهای پیش، روشن شد که انسان در راستای کنترل نیروی خشم، دو وظیفه دارد:
الف) تلاش برای دستیابی به ملکة حلم و مدارا؛ به گونهای که نیروی غضب را به خدمت عقل درآورد و به سادگی خشم نگیرد.[2]
ب) هنگام برافروخته شدن نابجای خشم، بتواند آن را فرونشاند و از اِعمال آن بپرهیزد.
شیوههایی که تا کنون مطرح شد، بیشتر در راستای وظیفة نخست (دستیابی به ملکة حلم و مدارا) بود. حال به راهکارهایی عملی برای کاستن از آثار منفی خشم و فرونشاندن آن به هنگام برافروخته شدن اشاره میکنیم:
1. تغییر وضعیت فوری به هنگام غضب.[1]
2. استعاذه کردن[2] از وسوسهها و تحریکات شیطانی و پناه بردن به خداوند.[3]
3. وضو گرفتن، بهویژه با آب سرد.[4]
4. پرهیز جدّی از هرگونه اقدام، تصمیمگیری و داوری در حال خشم.[5]
5. تخلیة ناراحتی و احساسات خشمآلود به طریقی غیر از پرخاشگری و انتقام.[6]
[1]. j25vd@noavar.com
[1]. ر.ک: انعام/ 12؛ غافر/ 7.
[2]. در قرآن کریم، از صفت ربوبیت الهی، حدود 970 بار، و بیش از صفات دیگر الهی یاد شده است.
[3]. ر.ک: حجرات/ 10.
[4]. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق محمد سیدگیلانی، بیروت، دارالمعرفه، ص168.
[5]. ابن منظور، لسان العرب، سوم، چاپ بیروت، دار صادر، 1414 ق.، ج14، ص255.
[1]. ابن فارس، معجم مقاییس اللغی، بیروت، دار الجیل، بیتا، ج2، ص271.
[2]. ابن منظور، لسان العرب، ج14، ص255؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج1، ص137.
[3]. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج14، ص255.
[4]. برای نمونه، در این باره در روایات چنین آمده است: «لا تحملوا علی شیعتنا و ارفقوا بهم» (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج8، ص334)، «و أمّا المخالفون فیکلّمهم بالمدارای» (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج75، ص401) البته واژة مدارا گاه در معنایی وسیع به کار میرود و هر دو گروه را شامل میشود؛ مانند: «أمرنی ربّی بمدارای الناس» (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص179).
[5]. ابن فارس، معجم مقاییس اللغی، ج4، ص56؛ نیز ر.ک: خلیل بن احمد، العین، چاپ اوّل، بیروت، مؤسسی الاعلمی، 1408 ق.، ج2، ص258؛ ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص72. ابن فارس هرچند «ترک» و «طلب» را دو معنای اصلی برای عفو ذکر میکند، اما برای معنای دوم، موارد استعمال را اندکی برمیشمارد و تمایل دارد آن را نیز به معنای نخست بازگرداند (ر.ک: معجم مقاییس اللغی، ج4، ص61).
[6]. «تا انبوه شدند و گفتند» (اعراف/ 95).
[7]. ابن فارس، معجم مقاییس اللغی، ج4، ص58ـ59.
[8]. همان، ص58.
[1]. خلیل بن احمد، العین، ج5، ص149؛ ر.ک: ابن فارس، معجم مقاییس اللغی، ج2، ص418؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج5، ص169.
[2]. ر.ک: خلیل بن احمد، العین، ج5، ص149؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغی، ج2، ص418.
[3]. ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج5، ص169ـ172. بر اساس چنین معنایی، گاهی رفق در مقابل «تبذیر» قرار میگیرد (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص182).
[4]. ابهام در معانی الفاظ و عدم شفافیت مقصود گوینده، منازعات طولانی و بیحاصلی را در پی دارد. در سالهای اخیر، مباحث فراوانی در مقولة خشونت و تسامح، و حسن و قبح آن در سطح جامعه، به ویژه مطبوعات، مطرح شده که متأسفانه غالب آنها معلول همین واقعیت است. (ر.ک: اصغر افتخاری، «خشونتشناسی»، کتاب نقد، شمارة 1415، بهار و تابستان 1379، ص2ـ23).
[5]. «دُهن» در اصل به معنای «نرمی و سهولت» است و به همین مناسبت روغن را دهن گویند و ادهان و مداهنه به معنای «نرمش و سازش» است (ر.ک: ابن فارس، معجم مقاییس اللغی، ج2، ص308). این واژه، به طور معمول، دربارة سازشکاری منافقانه و مذموم به کار میرود؛ به گونهای که برای رسیدن به منافع شخصی، بخشی از حق و حقیقت، مورد معامله قرار گیرد (ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج6، ص250؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، چاپ اوّل، بیروت، دار المعرفه، 1406 ق.، ج10، ص501).
[1]. متقی هندی، کنز العمال، بیروت، مؤسسی الرسالی، ج7، ص221.
[2]. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج10، ص840؛ محمد حسین فضلالله، خطوات علی طریق الاسلام، چاپ سوم، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1402 ق.، ص60ـ61.
[3]. محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1966 م.، ج18، ص231.
[1]. «از تکذیبکنندگان اطاعت مکن٭ آنها دوست دارند نرمش نشان دهی تا آنها نیز نرمش نشان دهند» (قلم/ 8 و 9).
[2]. Tolerance.
[3]. علیاکبر نوایی، «سماحت و سهولت یا تسامح و تساهل اسلامی»، اندیشة حوزه، شمارة 24، 1379، ص172ـ174.
[4]. «محمّد? فرستادة خداست و کسانی که با اویند، در برابر کفّار، سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند» (فتح/ 29).
[5]. قرآن کریم تصریح میکند که این شدّت و خشونت، چنان آشکار باشد که دشمنان آن را به روشنی احساس کنند (ر.ک: توبه/ 73 و 123؛ تحریم/ 9).
[6]. ر.ک: ممتحنه/ 8.
[1]. احزاب/ 60ـ61.
[2]. ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، مؤسسی الاعلمی، ج4، ص36 و 53؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج33، ص343ـ406.
[3]. نور/ 2.
[1]. ر.ک: نور/ 11ـ22.
[2]. نور/ 22.
[3]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج21، ص385.
[4]. ر.ک: سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، خطبة 224.
[1]. شوری/ 41. محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج11، ص138.
[2]. «اگر بر دشمنت دست یافتی، بخشیدن او را سپاس دست یافتن بر وی ساز» (سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، حکمت 10).
[3]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج75، ص89.
[4]. همان، ج74، ص421.
[5]. سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، نامة 46.
[1]. مانند عفو از قصاص، ر.ک: بقره/ 178.
[2]. مائده/ 33ـ34.
[3]. امام علی? میفرمایند: «و إذا أقرّ الرجل علی نفسه بسرقی فذلک إلی الإمام إن شاء عفا و إن شاء عاقب» (ر.ک: حسین نوری، مستدرک الوسائل، چاپ اوّل، قم، آل البیت، 1408 ق.، ج18، ص34).
[4]. ر.ک: اعراف/ 60ـ61 و 66ـ67؛ مریم/ 42ـ47؛ طه/ 44؛ شعراء/ 23ـ29؛ حجر/ 85؛ زخرف/ 89.
[5]. ر.ک: آل عمران/ 134؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص116.
[6]. ر.ک: آل عمران/ 159؛ فتح/ 29؛ بقره/ 237.
[7]. ر.ک: بقره/ 109؛ آل عمران/ 186؛ مائده/ 13.
[8]. ر.ک: جاثیه/ 14؛ زخرف/ 89؛ حجر/ 85.
[9]. ر.ک: نور/ 22؛ بقره/ 178؛ رعد/ 23؛ مؤمنون/ 49.
[1]. «(بهشتی که) برای پرهیزگاران آماده شده، همانها که در وسعت و پریشانی انفاق میکنند و خشم خود را فرومیبرند و از خطای مردم درمیگذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد» (آل عمران/ 133ـ134).
[1]. «(مؤمنان) کسانی هستند که به هنگام غضب، عفو میکنند» (شوری/ 37).
[2]. نور/ 22. واژة «صفح» در اصل به معنای «پهنا، پهلو و سطح هر چیزی» است؛ از این رو، سنگ و شمشیر و ورق فلزی پهن را «صفیحه» گویند. «مصافحه» (دست دادن) نیز از همین مادّه است. هرگاه «صفح» با «عَن» به کار رود، به مقتضای مفهوم عَن (مجاوزه)، معنای «اعراض و رویگردانی» را میرساند که گاه به سبب قهر و بیاعتنایی است و گاه به سبب گذشت بزرگوارانه (ر.ک: ابن فارس، معجم مقاییس اللغی، ج3، ص293؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج2، ص386؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، چاپ سی و دوم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374 ش.، ج1، ص400).
[3]. «به سبب پیمانشکنی، آنها [یهود] را از رحمت خویش دور ساختیم...؛ پس از آنان درگذر و صرف نظر کن که خداوند، نیکوکاران را دوست دارد» (مائده/ 13).
[4]. «هر کس عفو و اصلاح کند پاداش او با خداست» (شوری/ 40).
[1]. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص110.
[2]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج8، ص349.
[3]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص107.
[4]. همان.
[1]. ر.ک: بقره/ 178؛ مائده/ 45.
[2]. «اگر کسی از ناحیة برادر دینی خویش عفو شود (و حکم قصاص با رضایت طرفین تبدیل به خونبها گردد) باید از روش پسندیدهای پیروی کند (و برای پرداخت دیه، طرف را در فشار نگذارد) و او نیز در پرداختن دیه کوتاهی نکند و این، تخفیف و رحمتی از سوی پروردگارتان است» (بقره/ 178).
[3]. محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعة مدرسین، ج1، ص432.
[4]. مائده/ 45؛ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج7، ص358.
[5]. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج1، ص612.
[1]. «و اگر زنان را پیش از تماس (و آمیزش) طلاق دهید، در حالی که مهری برای آنها تعیین کردهاید، (لازم است) نصف آنچه تعیین کردهاید، به آنها بدهید مگر اینکه حقّ خویش را ببخشند و یا (در صورتی که صغیر و سفیه باشند) کسی که گره ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد و گذشت کردن شما به پرهیزگاری نزدیکتر است و گذشت و نیکوکاری را در میان خود فراموش نکنید...» (بقره/ 237(
[1]. بقره/ 219.
[2]. گرچه غالب مفسران، مراد از «عفو» در اینجا را «حدّ وسط» یا «مازاد بر نیازمندیها» میدانند، برخی تصریح کردهاند که مانعی ندارد همان معنای معروفش، یعنی «گذشت از لغزش دیگران» نیز مراد باشد (ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج2، ص121). به هر حال، بهکارگیری این واژه، به هر معنایی که باشد، اشارة لطیفی در آن نهفته است.
[3]. «گفتار پسندیده (در برابر نیازمندان)، و عفو (و گذشت از خشونتهای آنان) از بخششی که آزاری به دنبال آن باشد، بهتر است و خداوند بینیاز و بردبار است» (بقره/ 263).
[4]. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج2، ص321؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص389.
[1]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص116. «حلم» در اصل به معنای «خودنگهداری» و «آرامش نفس در برابر خشم و احساسات» است؛ به گونهای که شخص، به راحتی به خشم نیاید و هنگام خشم، فروبردن آن دشوار نباشد و چون در وقت خوابیدن، خشم و هیجانی وجود ندارد، به آن «حُلْم» گویند و زمان بلوغ را که هیجان و اضطراب کودکی فروکش میکند، «حُلُم» نامند. بدینسان، کسی که فضیلت «حلم» را کسب نکرده و با دشواری خشم خود را فرومیبرد، میگویند، تحلّم و کظم غیظ میکند. (ر.ک: ابن فارس، معجم مقاییس اللغی، ج5، ص184؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج2، ص273ـ274؛ محمد بن احمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص169).
[2]. محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج8، ص587.
[3]. برای آشنایی با جایگاه رفیع وحدت در نظام ارزشگذاری اسلام، ر.ک: آل عمران/ 103ـ105؛ انفال/ 46؛ طه/ 94.
[4]. محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج8، ص586.
[1]. همان، ص585.
[2]. همان، ص511.
[3]. همان، ص402.
[4]. ر.ک: باقر غباری بناب، «رابطة عفو و گذشت با میزان اضطراب...»، حوزه و دانشگاه، سال هشتم، شمارة 31، تابستان 1381، ص56.
[1]. ر.ک: همان، ص59.
[2]. ر.ک: بهنام بهراد و یدالله رستگاری، «تحلیل رابطة خصومت و خشم با شدّت انسداد عروق کرونر در قلب»، پژوهشهای روانشناختی، شمارة 1ـ2، 1377 ش.، ص9 به بعد.
[3]. سید رضی، نهج البلاغه، شرح و ترجمة فیضالاسلام، حکمت 213.
[1]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص119.
[2]. ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، چاپ دوم، قم، مؤسسة انتشارات اسلامی، 1404 ق.، ص395.
[3]. ر.ک: محمدباقر مجلسی، مرآی العقول، چاپ اوّل، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1367 ش.، ج8، ص239.
[4]. «هرگز نیکی و بدی یکسان نیست. بدی را با شیوهای بهتر دفع کن که در این صورت، آن که با تو دشمنی دارد، بسان دوستی صمیمی گردد و این خصلت را جز کسانی که دارای صبر و استقامتاند، نمییابند و آن را جز صاحب بهرهای بزرگ (از ایمان و تقوا) نخواهد یافت» (فصلت/ 34ـ35).
[1]. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج20، ص283.
[2]. اعراف/ 199ـ202.
[3]. ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینی دمشق، تحقیق علی شیری، دارالفکر، 1415 ق.، ج43، ص224؛ عباس قمی، منازل الآخری، تحقیق سیدیاسین موسوی، چاپ اول، مؤسسة نشر اسلامی، 1419 ق.، ص207 (ترجمه به نقل از: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج18، ص211).
[1]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص26.
[2]. عبدالله بن اُبی بن سلول (اُبی نام پدر و سلول نام مادرش است) سرکردة منافقان مدینه در عصر پیامبر اکرم? بود (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص188؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج9، ص63؛ ج20، ص62، 311 و 316؛ ج90، ص81؛ نَوَوی، شرح مسلم، چاپ دوم، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407 ق.، ج15، ص167).
[3]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج75، ص401؛ تفسیر منسوب به امام عسکری?، ص142.
[1]. همان.
[2]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج71، ص424؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج15، ص362.
[3]. «امروز هیچگونه سرزنش و توبیخی بر شما نیست» (یوسف/ 92).
[4]. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص225ـ226؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج21، ص132؛ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، قاهره، مکتبی النهضی المصریی، 1379ق.، ج1، ص47.
[5]. «و ببینی که مردم، گروهگروه به دین خدا وارد میشوند» (نصر/ 2).
[6]. «در پرتو رحمت و لطف پروردگار، در برابر آنها نرم (و مهربان) شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده میشدند؛ بنابراین، آنها را عفو کن و برای آنها آمرزش طلب کن...» (آل عمران/ 159).
[1]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج75، ص401.
[2]. برای نمونه ر.ک: همان، ج46، ص289؛ ابن شهر آشوب، المناقب، ج3، ص337؛ مرتضی مطهری، «داستان راستان»، مجموعه آثار، ج18، ص207.
[3]. ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، چاپ اوّل، انتشارات صدرا، 1368 ش.، ج1، ص487؛ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج18، ص349 و 351 (به نقل از: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج1، ص488)؛ نیز نک: علیاکبر نوایی، «نگرشی تحلیلی بر مقولههای آزادی مدارات و خشونت»، اندیشة حوزه، شمارة 21، فروردین و اردیبهشت 1379، ص121 (به نقل از: م. و. فرال، انگیزیسیون یا دادگاه تفتیش عقاید، ترجمة لطفعلی بریمانی، ص1).
[1]. Pluralism.
[2]. Secularism.
[3]. Liberalism.
[4]. ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج1، ص487.
[5]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص62.
[6]. حسین نوری، مستدرک الوسائل، چاپ اوّل، قم، آل البیت?، 1408 ق.، ج9، ص7.
[1]. عبدالواحد آمدی، غرر الحکم، ترجمة سیدهاشم رسولی محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1377 ش.، ج1، ص359؛ نیز ر.ک: سیدجواد حسنی، «بررسی تحلیلی تنبیه از منظر روایی، فقهی و روانشناسی»، مجله معرفت، شمارة 33، فروردین و اردیبهشت 1379، ص51ـ60.
[2]. ر.ک: تحریم/ 6؛ طه/ 132.
[3]. «ای کسانی که ایمان آوردهاید! بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شمایند، از آنها بر حذر باشید و اگر عفو کنید و ببخشید (خدا شما را میبخشد) چرا که خداوند بخشنده و مهربان است» (تغابن/ 14).
[1]. محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج18، ص582.
[2]. برای توضیح بیشتر ر.ک: سعید شاملو، بهداشت روانی، چاپ پانزدهم، تهران، رشد، 1381 ش.، ص114ـ116.
[3]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج104، ص98.
[4]. ر.ک: حسن احدی و شکوهالسادات بنیجمالی، روانشناسی رشد، چاپ دوازدهم، پردیس، 1379 ش.، ص162ـ164.
[1]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج104، ص99.
[2]. محمدتقی فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت، چاپ پانزدهم، تهران، هیئت نشر معارف اسلامی، 1341ـ1342، ج1، ص483 (با تلخیص).
[3]. ر.ک: سیروس عظیمی، روانشناسی کودک، چاپ اول، تهران، معرفت، 1369 ش.، ص136138.
[4]. در این باره، ر.ک: ابراهیم امینی، آیین تربیت، چاپ پنجم، تهران، انتشارات اسلامی، 1362 ش.، ص285ـ287.
[5]. ر.ک: استفانی مارستون، معجزة تشویق، ترجمة توراندخت تمدن، چاپ دوم، علمی، 1379 ش.، ص118ـ119.
[1]. جاحظ، عمرو بن بحر، (160255 ق.)، رئیس فرقة جاحظیه از فرقههای معتزله و دارای
کتابهایی بسیار، از جمله کتاب الحیوان و البیان و التبیین است (ر.ک: علیاکبر دهخدا، لغتنامه،
ذیل واژه).
[2]. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، مصر، ج1، ص84؛ نیز: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج46، ص289.
[3]. عبدالواحد آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ترجمة سیدهاشم رسولی محلاتی، چاپ اوّل، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1377 ش.، ج2، ص256.
[4]. همان، ج1، ص291.
[1]. نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، چاپ دوم، مصر، دار المعارف، 1385 ق.، ج1، ص83.
[2]. «کیست نیکوسخنتر از آن که به سوی خدا دعوت میکند؟... همواره بدی را به نیکوترین وجه پاسخ ده تا آن که با تو دشمنی دارد، به سان دوستی صمیمی گردد» (فصلت/ 33ـ34).
[3]. ر.ک: اعراف/ 60 و 61 و 66ـ67؛ مریم/ 42ـ47؛ طه/ 44؛ شعراء/ 23ـ29؛ قلم/ 4؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص225ـ226؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج21، ص132 و ج98، ص167؛ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج1، ص47.
[4]. ر.ک: جاثیه/ 14؛ زخرف/ 89؛ حجر/ 85؛ فصلت/ 34.
[5]. ر.ک: توبه/ 73؛ تحریم/ 9.
[6]. ر.ک: اکبر هاشمی رفسنجانی و دیگران، تفسیر راهنما، چاپ اوّل، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1378 ش.، ج9، ص281؛ سید قطب، فی ظلال القرآن، چاپ پنجم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1386 ق.، ج7، ص241.
[7]. برای نمونههایی از برخورد مداراگونة امام علی? در تبلیغ، ر.ک: سید رضی، نهج البلاغه، شرح و ترجمة فیضالاسلام، حکمت 420؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج10، ص126 و ج29، ص46.
[1]. آل عمران/ 159.
[2]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص407.
[3]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج72، ص352؛ احمد بن شعیب نسایی، السنن الکبری، چاپ اوّل، بیروت، دار الکتب العلمیّه، 1411 ق.، ج5، ص275؛ متقی هندی، کنز العمال، ج6، ص80 و 88.
[1]. «به مؤمنان بگو: کسانی را که امید به ایام الله (رستاخیز) ندارند، عفو کنند تا خداوند در آن روز، هر قومی را به آنچه انجام میدادند، جزا دهد» (جاثیه/ 14).
[2]. ر.ک: سید قطب، فی ظلال القرآن، ج7، ص386ـ387.
[3]. «ما آسمان و زمین و آنچه میان آن دو است را جز به حق نیافریدیم، و ساعت موعود (قیامت) قطعاً فراخواهد رسید، پس از آنان (دشمنان) به زیبایی (بدون ملامت) صرف نظر کن» (حجر/ 85).
[1]. ر.ک: آل عمران/ 134 و 136؛ رعد/ 23 و 24؛ شوری/ 40؛ جاثیه/ 14.
[2]. ر.ک: آل عمران/ 186.
[3]. فصّلت/ 35؛ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج17، ص392.
[4]. در این باره، ر.ک: محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج1، ص290ـ295؛ محمد غزّالی، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالقلم، بیتا، ج3، ص165.
[1]. سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، حکمت 198.
[2]. چنان که عالمان اخلاق گفتهاند، ریشهکن ساختن غضب بر فرض امکان، مطلوب نیست؛ چرا که در مواقعی (برای خدا، دفاع از دین، جان، مال و...) ضرورت مییابد و ریشهکنسازی آن به بیغیرتی و ذلّتپذیری منتهی میشود. مطلوب آن است که با پرهیز از افراط و تفریط، راه اعتدال پیموده شود و نیروی خشم در خدمت عقل قرار گیرد (ر.ک: محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج1، ص286ـ290.
[1]. مثلاً اگر شخص غضبناک، ایستاده است، لحظهای بنشیند. این دستور از پیامبر اکرم? نقل شده است (ر.ک: محمد غزّالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص167) یا خود را سرگرم کار فیزیکی دیگری کند و در صورت امکان، برای مدّتی از آن موقعیت فاصله بگیرد تا خشمش فروکش کند.
[2]. یعنی گفتن «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم».
[3]. این مطلب از پیامبر? نقل شده است (ر.ک: همان).
[4]. رسول خدا? میفرمایند: «هرگاه یکی از شما خشمگین شد، با آب (سرد) وضو بگیرد...» (ر.ک: همان).
[5]. چرا که در حال خشم، غالباً نیروی خرد، مقهور غضب میشود و قدرت دوراندیشی از انسان سلب میگردد. عامل بسیاری از طلاقها، قتلها و خشونتها، تصمیمگیری در حال خشم بوده است.
[6]. گاه کسانی که به طور موقّت، خشم خویش را فرومیبرند، آن را در جایی دیگر و بر سر افراد دیگر خالی میکنند یا به صورت کینههای عمیق و طولانی، به درون خود سرازیر میسازند؛ از این رو، لازم است انسان خشمگین احساسات خود را سریع، مستقیم و به دور ازتوهین و تحقیر، با دیگران در میان گذارد. اگر از کسی شکوه دارد، در شرایط مطلوبی با وی مطرح سازد تا احساس خشمش فروکش کند و اگر لازم بود کلمهای دالّ بر معذرتخواهی و اظهار تأسف بر زبان آورد؛ چرا که با این کار، میتواند روان خود را بدون رنج دادن دیگران از تألّم تخلیه کند و به احساس بهتری برسد (جان گری، زن، مرد، ارتباط، ترجمة مهدی قراچهداغی، چاپ دوم، نشر دایره، 1378 ش.، ص200ـ203؛ همچنین دربارة شیوههای کنترل پرخاشگری دیگران، ر.ک: یوسف کریمی، روانشناسی اجتماعی، چاپ دوم، نشر آرَسباران، 1375 ش.، ص252258).